|
تختی
«از این پس بیتو ایرانشهر
درفش افتخارش را |
در این دوران پی در پی شكست و خفت و حسرت.... - كه هرسو عرصه افراسیابان است- به دل مهرٍ كه بسپارد؟ دعای مادران سوی كه ره پوید؟ غریو كودكان نام كه را گوید؟ لبان آفرین روی كه را بوسد؟
تو اندر سینههای گرم خواهی زیست تو با انبوه پاك مردمان خوب قلب شهر خواهی ماند شفق، آزرمگین رویت سپیده، پاكی خویت سلام صبحدم، مهرت توان كوه، نیرویت كبود شام، اندوهت
به سوگت! ای به سوگت هرچه چشم پاك، اشك افشان من اینك، در تمام چشمهای پاك می گریم من اینك، در تمام آههای سرد مینالم....»
سیاوش كسرائی |