مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خراميده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پيغامی اين پيامی است که از دوست به يار آمده است
شاد باشيد در اين عيد و در اين سال جديد
آرزويی است که از دوست به يار آمده است
شعرهای نوروز از نعمت آزرم :
يكبار دگر نسيم نوروز وزيد دلها به هوای روز نو باز تپيد
نوروز و بهار و بزم ياران خوش
باد در خاك وطن ، نه در ديار تبعيد
نوروز!
خوش آمدی صفا آوردی! غمزخم فراق را دوا آوردی همراه تو باز اشك ما نيز دميد
بويی مگر از ميهن ما آوردی!
بر سفرهی هفت سين نشستن نيكوست
هم سنبل و سيب و دود ِ كُندر
خوشبوست افسوس كه هر سفره كنارش خالی ست
از پاره دلی گمشده يا همدم و
دوست
هر چند زمان بزم و نوش آمده است
، بلبل به خروش و گل به جوش آمده
است ،
با چند بهار ، لالهی خفته به
خاك ، نوروز كبود و لاله پوش آمده است!
نوروز رسيد و ما همان در ديروز
در رزم نه بر دشمن شادی پيروز
اين غُصّه مرا كشت كه دور از
ميهن هر سال سر آمد و نيامد نوروز
!
نوروز نُماد جاودان نوشدن است
تجديد جوانی جهان كهن است زينها همه خوبتر كه هر نو شدنش
باز آور ِ نام پاك ايران من است
دلتنگ ز غربتيم و شادان باشيم
از آنكه درست عهد و پيمان باشيم
بادا كه چو نوروز رسد ديگر بار
با سفرهی هفت سين در ايران
باشيم