۱۳۰۰ـ ۱۳۱۵

دوره ی فترت

۱ـ مشخصات كلی دوره

در آستانه ی این دوره باید نیم نگاهی به میراث ادبی و هنری مشروطه داشت. یكی از انگیزه های نیرومند  ادبیات مشروطه ، تعلقات سیاسی است كه در دوره ی دوم  يعنی دوره ی فترت به تدریج فرو می نشیند. مختصر آنكه مباحثاتی كه منجر به  نگارش رسالات و مقالات و اشعار اجتماعی می شد با غیبت خود ، خلق این گونه آثار را نیز به بوته فراموشی افكند.

مهم ترین ِانگیزه ای كه در این دوره  نیز باقی می ماند ، بحث تجدد ادبی است . این بحث از حدود سال های ۹۸ـ۱۲۹۷ خورشيدی میان مجله ی دانشكده  به مدیریت محمد تقی بهار و روزنامه ی تجدد تبریز به سردبیری تقی رفعت  به طور جدی آغاز شد. بخصوص در سبك نویسندگی رفعت و همكارانش مایه های عصبیت و جمله پردازی های كوبنده، حامل نفس های  یك زمان شتابناك و متحول است. اما این بحث بزودی فرو می نشیند  با این حال چون به دوره دوم می رسیم، یكی از موفق ترین تجدد خواهی ها را از جانب نیما یوشیج  ملاحظه  می كنیم. شاعر، پایه های یك نوگرایی سنجیده را در شعر می ریزد. البته شعر فارسی برمیراثی تكیه  دارد  كه به هر نوجویی احساس امنیت می بخشد. درعوض در قالب های جدید نثر  مثلا قصه نویسی یا نمایشنامه نویسی سنت قابل اتكایی وجود ندارد. تحول هنری نیز محتاج گذشته  و تجربه  و سنت است.

بنا بر این در این عهد، چون به علت مقتضیات روز، غوغای سیاسی فرو می نشیند ، ساخت های نگارش نیز اغلب جامد می ماند.

هر جریانی در اوج خویش سقوطش را می پرورد. این امر در نهضت های ادبی دنیا شواهد مسلمی دارد . شعر حافظ كه زیور كلام شاعرانهٍ ی فارسی به شمار می آید، بسیاری از عوامل انحطاطی شعر دوره ی صفوی را در خود نهان دارد. به همین سیاق می توانیم بگوییم كه ادبیات مشروطه تقریبا با به كرسی نشستن نهضت آن از بین رفت.

وقتی مشروطیت كه به عنوان یك وسیله ی تغییر مطرح شده بود ، خود به عامل ثبات ساز تبدیل شد و پویایی آن  به وسیله رجال سیاسی و نفوذ سیاست های بزرگ متوقف گردید، حاصل چیزی جز نابودی دست اندركاران انقلاب و فرسایش سریع  سخن گویان آن نبود. آن چه كه بهرحال شگفتی  حركت اجتماعی است  این است كه سخن گویان مشروطه  كه در بحبوحهِ ی استبداد ناصرالدین شاهی لب گشوده بودند ، در بحبوحهٍ ی پارلمانتاریسم از نفس افتادند. یا به عكس در زمانی كه اوج مركزیت  و اقتدار دولت به شمار می رفت، یعنی دوران رضاشاه، عقاید و مرام های سركش شروع به رسوخ در ادبیات كرد.

****

یكی از حساسیت های ادبیات مشروطه ، ناسیونالیسم و تعظیم  و تحسین نسبت به  گذشته ی درخشان ایران بود. عنوان فرزندان سیروس و دارا، یا اولاد شاه عباس و نادر خطاب به مردم ایران ، ازاصطلاح های دایمی نویسندگان و روزنامه نگاران عهد مشروطه به شمار می رفت. ایرانی در پی آشنایی به گذشته ی درخشانش حسرت عهد قدیم را می خورد  تا آن جا كه حتی در موارد بسیار این احساس به نوعی ضد تازی بودن  و تمایل به زرتشتیان می انجامید. در پی این احساس ، یك انتظار تا اعماق جامعه ی ايران نشر می کرد :  ظهور یك ناجی مقتدر، یك دست غیبی، یك اراده ی آهنین كه  از سطوح پایین جامعه برخیزد ،  و با حفظ امنیتٍ سرزمین اجدادی و تقویت قشون ، آن روزگار "درخشان" را زنده سازد و در نیل به این منظور در چنبر چم و خم های اداری نیز گرفتار نشود.

در مقابل این گرایش به قدرت مطلقه ، ندای طرفداران فعالیت های دموكراتیك ، روز به روز در هرج  و مرج فزاینده ، بازگشت فرصت طلبان به مقامات ، ضعف  و بی ارادگی حكومت مركزی ، ضعیف تر می شد.

كودتای اسفند ۱۲۹۹ و تشكیل كابینه ی  سیاه از همین رو در میان بسیاری قشرها و از آن جمله گروهی از روشنفكران و اهل قلم با حسن استقبال مصادف شد.

آرامش گورستان كه از آن پس پدید آمد و روز به روز بیشتر حاكمیت یافت عملا نشان داد كه برای فعالیت قلمی زمینه ديگر شده است. یكی از فوری ترین نتایج این وضع غیر سیاسی شدن فعالیت های قلمی بود.

در سرلوحه مرام حكومت ، نوعی ناسیونالیسم باستان گرا تشویق و تقویت می شد. در نتیجه تفكر اجتماعی مردمگرا جای خود را به تبین اصلاحات موجود داد و جنبه های تند و تیز ادب مشروطیت، به خورده گیری از صورت های نا خجسته اخلاق فردی تعدیل گردید .

در این مورد پرویز خانلری می نویسد:

" به تدریج تتبع و تحقیق تاریخی و ادبی در باره ی ادبیات قدیم فارسی رواج یافت و ذوق ایجاد و ابداع را تحت الشعاع قرار داد.......  توجه ادیبان و اهل قلم به تحقیقات ادبی در سال های اخیر نتیجه مقتضیات سیاسی و اجتماعی كشور بوده است. نبودن آزادی و سانسور شدید مطبوعات در دوره ی دیكتاتوری به حدی بود كه اشعار تغزلی را نیز شهربانی سانسور می كرد........ به این سبب تحقیقات ادبی و تاریخی و آن چه مربوط به گذشته می شد آن هم به طریقی كه هیچ گونه حكم و قضاوت و نظری از طرف نویسنده اظهار نشود كه با سیاست زمان نا سازگار باشد سالم ترین كارها بود."

بطور خلاصه خصلت های اساسی آثار این دوران چنین است:

ـ رشد ناسیونالیسم  باستان گرا.

ـ اندیشه ی اخلاق گرایی و مصالحه جویی.

ـ احتراز از مسلك های سیاسی  بر اثر خفقان موجود.

ـ احساسات گرایی  و رومانتیسم.

 

۲ـ تحقیقات ادبی و تاریخی

شواهد نثر اندیشه های ایرانی گری و ناسیونالیسم را می توان در اخبار و آثار این دوره مشاهده كرد. ترجمه متون پهلوی، بزرگداشتی كه از مفاخر ملی نظیر فردوسی به عمل می آمد ، بازسازی مزارات معاریف كهن، تجدید نام گذاری اماكن  با الهام  از نام های باستانی، نهضت پارسی سره نویسی، رواج زرتشتی گری، سرودها و چكامه ها و نمایش ها  كه البته در آغاز اهل قلم به حالاتی متفاوت بروز می كند. تحقیق در فرهنگ و ادبیات ایرانی به شكل نو ابتدا از طرف انجمن علمی و ادبی ایرانیان مقیم برلن آغاز شد. از اعضای مهم این انجمن محمد قزوینی، كاظم زاده ایرانشهر و سید حسن تقی زاده بودند " آشنایی با طریقه تحقیق شرق شناسان بزرگ اروپا و استفاده از كتابخانه های نفیس آن سامان بعضی از اعضای آن انجمن را به خط تحقیق درست انداخت. شعار نویسندگان كاوه یا لااقل مدیر مـؤسس  آن تقی زاده عبارت از  قبول بلاشرط وقید تمدن اروپا با  اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی  بود.... 

بدیهی است كه این قبیل تحقیقات در خود ایران نیز در چنان حال و هوایی دنبال می شد. نام و فعالیت برخی از سرشناس ترین محققان آن عهد از قرار زیر است. محمد علی فروغی تاریخ ایران را می نویسد، پیرامون شاهنامه و حافظ و خیام تحقیق می كند و سیرحكمت  در اروپا را البته تا قرن ۱۸ تدوین می كند. یا در باره حكمت بقراط و ابن سینا مقاله می نگارد. شگفت آن است كه با وجود آشنایی كافی به حكمت و ادب اروپا چیزی از ادب و حكمت اروپايیان  در نقد او انعكاس بارز ندارد..... در فروغی اعتدال اصل است.

سید حسن تقی زاده كه در گرماگرم مبارزات سیاسی مشروطه كنار رفته بود. به سیاست بر می گردد. اما فعالیت های قلمی او معطوف می شود به تحقیق  در تمدنهای قدیمی، پژوهش های ادبی یا تحقیق در باره ی  گاه شماری  و كیش مانی. از خاطرات تقی زاده در مورد مشروطیت كه در آن شاهد دست اول بوده، جز چند گفتار، چیزی نخواهیم یافت.

محمد قزوینی در تنقیح و تصحیح آثار گذشتگان روش قیاسی و ذوقی را به شدت نفی می كند. روش او كه براساس كهن ترین متون عمك می كند، الگوی اهل فن می گردد.

ابراهیم پورداود اوستا را به فارسی ترجمه می كند و تمام عمر را در گرو بازشناسی متن های کهن می نهد. او حتی بعدها به دین زرتشت می گراید.

محمد تقی بهار نیز چون  اغلب معاصرانش در ادبیات پهلوی مطالعه می كند، منظومه های پهلوی را به فارسی برمی گرداند. متن های كهنه  را  تصحیح  و چاپ می كند و در باره فردوسی می نویسد.  محصول شاعرانه ی بهار مقوله ی دیگری است .

حتی صادق هدایت جوان نیز پهلوی می آموزد تا كارنامه اردشیر پاپكان را به فارسی برگرداند  یا به كمك مجتبی مینوی نمایشنامه ضد تازی ( ضد عرب) " مازیار"  را می نویسد. در این میان احمد كسروی در تاریح مشروطه تا حدی " امروزی تر " است. گر چه او نیز از تحقیق مسایل كهن ، سكه ها ، زبان های محلی  و کيش های كهنه  باز نمی ماند  و تعمدی در نگارش فارسی سره ( فارسی خالص)  و اجتناب از واژ ه های حتی روزمره ی عربی دارد. در سایه ی فراغت از كار سیاست تحقیقات با ارزشی در زمینه ی تاریح ایران  صورت می گيرد.

از میان تاریخ نویسان. آثار حسن پیرنیا، فروغی و كسروی چشمگیر تر می باشد. بطور کلی تحقيقات ايرانی در زمينه های زيل صورت می گيرد:

- تصحيح و انتشار متون قديمه ی فارسی.

- تاريخ نگاری.

- بررسی ، پژوهش و ترجمه ی متون پهلوی و قبل از آن.