سير انديشه در تاریخ فرهنگ ایران باستان در آيین مهر ایران باستان یا فلسفه ی میترايیسم دو خدای اصلی ، حاكم بر دیگر نیروهای طبیعت اند. یكی میترا، نماد خورشید و دیگری آناهیتا، نماد آب و باروری . نه میترا می تواند به تنهايی هستی را بنیان نهد و نه آناهیتا . هر دو به یاری یكدیگر و هماهنگ با هم در كار آفرینش و زایش هستند. این قانون حاكم بر طبیعت است ، كه در جهان بینی ایرانیان باستان بازتاب یافته است . این طرز اندیشه كه در تاریخ فلسفه دوآلیسم نامیده شده است در شرق با تائوایسم چینی و در غرب با دیالك تیك هگل ، فیلسوف آلمانی همگونی دارد.
زرتشت در جهان بینی زرتشت ، پیامبر دانای ایران باستان ، دو نیروی سپنتا مینو و انگره مینو در جهان وجود دارند. سپنتا مینو، روشنائی و حقیقت است و انگره مینو، تاریكی و دروغ . این دو نیروی متضاد ، در طبیعت و جامعه دركارند . زرتشت فلسفه ی خود را بر اساس دو اصل نور و تاريکی بنیان نهاد. سروده های نخستین زرتشت به نام " گاهان " يا " گات ها " بازتاب این طرز تفكر هستند . فلسفه ی دوگانه گرايی زرتشت به جای طبیعت به انسان توجه دارد. یعنی از روز و شب ، روشنائی و تاریكی ، گرم و سرد ، زمستان و تابستان متوجه خوب و بد ، راستی و دروغ ، آزادی و بردگی ، مهربانی و ستم در زندگی اجتماعی شد. بدین ترتیب دوآلیسم ساده و ابتدايی میترايیزم به دوآلیسم پیچیده ی زرتشت گرايید . آشتیِ تضاد ها جای خود را به جنگِ تضاد ها داد ؛ تا آن زمان كه روشنايی و راستی بر تاریكی و دروغ پیروز آیند .
مانی مانی ، فیلسوف قرن سوم ميلادی در دوره ی ساسانی زندگی می کرد. او خود را پيامبر ناميد و دين مانوی را بنيان گذاشت . بیشتر پژوهشگران كه یكی از آنها " ویدن گِرن " محقق سوئدی است، مانی را پایه گذار فلسفه ی " گئوستیك " می دانند. اندیشه ای كه با شناخت و مطالعه ی طبیعت همراه است . مانی می گوید با آگاهی به خود و طبیعت است كه می فهمیم : كه هستیم ؟ از كجا آمده ایم ؟ و به كجا می رویم ؟ آن باوری می تواند جهانی و انسانی باشد كه بر دانش طبیعت استوار گردد. باید از راه دانش به نجات روشنايی از دست و زنجیر تاریكی بكوشیم . چینی ها مانی را " لائوتسه " ی دوم لقب داده اند . لائوتسه بنیان گذار فلسفه ی تائوایسم بود . پیروان بودیسم ، مانی را بودای روشنايی نامیده اند . اروپايیان او را پیامبر روشنائی ( the prophet of light ) می شناسند . مانی می گوید امروز ، روشنايی به زندانِ تاریكی افتاده است و تلاش انسانِ فرزانه باید آن باشد كه این روشنائی را از زندان تاریكی نجات دهد و به نورِ جاویدان برساند . مفهوم " تائو " ( Tao ) در سیستم فلسفی لائوتسه به دامنه ی سایه و دامنه ی آفتا بی كوه اشاره دارد. یكی سرد و دیگری گرم است. تائو دارای دو نمود است : یكی " ین " ( yin ) یعنی مادینه و دیگری " یان " ( Yan ) یعنی نرینه . " تائو " ( Tao ) ، رابطه ی این دو نیرو است كه زمینه ی حركت را تشكیل می دهد . همانند " عشق " در شعر مولوی بلخی . این دو انرژی در سراسر فرهنگ ، شعر ، هنر و نقاشی چینی انعكاس یافته است . مانی در سال 276 ميلادی در زمان بهرام دوم ساسانی کشته شد.
آيین مزدك مزدک ، فيلسوف قرن پنجم ميلادی نيز در دوره ی ساسانی زندگی می کرد. در آيین مزدك ، دوآلیسم فلسفی به دوآلیسم اجتماعی رسید كه تأكید بر دو گروه اجتماعی داشت . یكی زراندوزان و ثروتمندان و دیگری تهی دستان . مزدك می گفت : سه گوهر جاودان است كه مزدا به مردم ارزانی داشته است ؛ آتش ، خاك و آ ب . خداوندگار در آفرینش گیتی این سه گوهر را پخش نكرد تا از آن به یكی کمتر و به دیگری بیشتر دهد. میوه های بر آمده از این گوهرها را نیز به همگان داد. شادیِ زیستن برابر را به همه داد . نظم مزدا این است و هر چه جز این باشد آشفتگی و تیرگی است. در زمینه ی اخلاقی و رفتار اجتماعی ، تكیه ی مزدك بر دوگانگی بین تئوری و عمل یا گفتار و كردار است . او بر این باور بود كه روشنی اندیشه و سرودهای بزرگداشت آتش بايد هم در گفتار باشد و هم در كردار. او می گفت: اگر آتش را در معابدِ خود روشن نگه می داریم ، بايد بر دل هایمان نيز تاریكی حاكم نباشد و روشنايی حاکم باشد! همین تفاوت بین گفتار نیك و كردار نیك بود كه در تاریخ ادبیات سده های میانه ، در شعرِ حافظ خود را با عنوان فرهنگِ تزویر و ریا به خوبی نشان داد. در زندگی كوچ نشینی ایرانِ باستان كه دوستی و برابری حاكم بر روابط انسانها است . دوآلیسم آيین مهر در آشتی با یكدیگر است . در زندگی روستا نشین و شبانی دوران زرتشت كه تفاوت های اجتماعی خود را می نمایاند، دوآلیسم ساده ی میترايیسم به تضادهای آشتی ناپذیر نور و ظلمت ، راستی و دورغ ، نیرو های اهورايی و اهریمنی می گراید. تلاش زرتشت ، مانی و مزدك بر آن است كه این تضاد های آشتی ناپذیر را به هماهنگی و همگونی ابتدايی برگردانند . این فرزانگان تاریخ فرهنگِ ایران باستان ، خواستار پیروزی نور بر ظلمت ، روشنايی بر تاریكی ، راستی بر تزویر و ریا ، عدالت بر ظلم ، دانايی بر نادانی و شادی بر اندوه و غمِ زندگی هستند . این نهادِ فكری در جنبش های فرهنگی ، اجتماعی و فلسفی پس از دوران باستان نیز خود را نشان داده است كه نمونه هایِ برجسته اش را می توان در شعر رودكی سمرقندی ، فردوسی توسی ، خیام نیشابوری ، باباطاهر همدانی ، مولوی بلخی و حافظ شیرازی به روشنی دریافت .
|